میزبانان
روایتی کوتاه از تجربه زیسته آنهایی که رفتند و نرفتند
به نام خدای رنگین کمان
چیزی که میشنوید اپیزود چهارم بیستوری و دومین اپیزود میانی این پادکست است که در پایان آبان ۱۴۰۱ منتشر میشود؛ در روزهایی که قلب بسیاری از ما بابت مرگ مظلومانه جگرگوشههای این مرز و بوم سرشار از درد و خشم است.
این روزها خیلی از ما در دو راهی میان ماندن و رفتن گرفتار شدهایم. اگرچه موضوع مهاجرت بحث تازهای نیست و قطعا همه ما در سالهای قبل از بارها و بارها به آن فکر کردهایم اما در این ماهها شرایط اقتصادی و اجتماعی آن را به یک چالش جدی برای خیلی از ما تبدیل کرده است.
پس بد ندیدیم در این اپیزود شنونده صحبتهای جمعی از دندانپزشکان باشیم و تجربه زیسته آنها را در موضوع گسستن و رفتن یا ماندن بشنویم.
تشکر میکنیم از دوستانی که در این اپیزود با ما همراه شدند و نقطه نظرات و خاطراتشان را به اشتراک گذاشتند؛ خانمها و آقایان دکتر،
آرش زاهدی
سارا مجلل
شهاب دانشور
آرش خالقجو
وحید آخشته
مسعود زیرکی
یلدا صادقی
علیرضا آشوری
فواد شهابیان
الهه یزدانی
مجید میری
شیوا جعفرنیا
ارژنگ خلیلی
محمدرضا خامی
و دوستانی که مایل به انتشار نامشان نبودند
به این اپیزود گوش کردم… باید بگم یه چیزی کم بود توش… اینکه همه جا آسمان یک رنگه… یه بهت و تعجب عجیب از اینکه ای بابا، اینجا که اومدم با مشکلات عجیبی روبرو شدم که هم وزن همونهاییه که ازشون فرار کردم… اون حس تعجب که می بینی ذات ادمها همه جا یکیه… و اینکه می فهمی داستان کیمیاگر راست بود و گنج شاید همونجا زیر بالشی که سرت رو می ذاری روش بوده… برای بعضی این دویدنهای فرار از تعلق همیشه ادامه داره، برای بعضیها یه جایی تموم می شه