میزبانان
میهمانان
مهمان اپیزود هفدهم بیستوری دکتر یلدا صادقی، متخصص جراحی لثه و فلوشیپ ایمپلنت است. آن چیزی که این دندانپزشک را در میان همصنفان خود متمایز میکند و باعث شد به عنوان اولین بانوی دندانپزشک از او برای حضور در پادکست بیستوری دعوت کنیم نگاه متفاوتش به جهان دندانپزشکی و دنیای پیرامون است که در قالب نوشتههای جذاب و شنیدنی در فضای فیسبوک و تلگرام نمود داشته است.
یلدا سالهاست که مینویسد و منتخبی از آنها را در قالب دو کتاب به نام «یادداشتهای یک جراح لثه» منتشر کرده که برخی از آنها در فضای مجازی بازخورد زیادی داشتند و خیلی به چشم آمدهاند.
در جریان این گفتگو شما در برابر سوالهای بعضا تکراری من پاسخهای بسیار متفاوتی را از او میشنوید که نشانگر بینش و جهانبینی متفاوت این دندانپزشک است؛ نگاهی که این سالها در اتمسفر دندانپزشکی بسیار کمیاب است.
یلدا صادقی فامیل با مسمایی دارد و قطعا بعد از شنیدن این گفتگو با من موافق خواهید بود که صداقت در گفتار و کردار را فدای هیچ منفعت و مصلحتی نمیکند و حاضر است عقیده خودش را شجاعانه و بدون سانسور بر زبان بیاورد.
ذکر این نکته ضروریست که این گفتگو در روزهای پایانی شهریور ۴۰۱ ضبط شده؛ در ایامی که حال دل همه ما خیلی بهتر از امروز بود. در فاصله میان ضبط و انتشار این گفتگو اتفاقهای زیادی در جامعه افتاده که نگاه ما به همه چیز تغییر داد و باعث شد ما آدمهای کاملا متفاوتی نسبت به تابستان ۴۰۱ باشیم. یلدا ترجیح داد مقدمهای را به عنوان پیشگفتار این گفتگو برای شما بخواند و داستان این تغییر و تاخیر را خودش برای شما روایت کند.
هفدهمین اپیزود پادکست بیستوری در اردیبهشت ماه ۴۰۲ منتشر میشود.
مقدمه دکتر یلدا صادقی به بهانه انتشار اپیزود هفدهم پادکست بیستوری:
چشم چپ خویشتن بر آرم/ تا دیده نبیندت به جز راست
روزی تر و خشک من بسوزد/ آتش که به زیر دیگ سوداست
از ورطه ما خبر ندارد/ آسوده که بر کنار دریاست
صبح جمعه بیست و پنج شهریور ۱۴۰۱ وقتی که این گفتگو در حال ضبط شدن بود،خبر نداشتیم که بقول جناب سعدی،آسودگانی بر کنار دریا هستیم.آتشی به زیر دیگ سودا بود و ما نمیدانستیم.خیال من این بود که این گفتگو ،گفتگویی خاص است.چون من اولین مهمان زنی بودم که در این پادکست صحبت میکردم و تلاش من این بود که دنیای دندانپزشکی این بار از چشمان زنانه من روایت شود.یادم هست که نگران بودم.همه ما نگران بودیم.نگران جان عزیزی که در آن ساعتها در تقلا برای ماندن یا دل کندن از این دنیا بود.یادم است که دهانم میگفت و چشمم به دنبال خبرها میگشت.آن جان نازنین رفت و این طور بود که این تاریخ خاص شد.حالا در اول اردیبهشت ماه جلالی ۱۴۰۲ و در روز سعدی، وقتی دارم آخرین ادیتهای این پادکست را گوش میدهم ،حس میکنم که بر جهان ما نه هفت ماه،بلکه هفت هزار سال گذشته است…و جهان ما عوض شده است و چشمهای ما عوض شده است و جهان بینی ما عوض شده است و زن بودن ما و زنانه دیدن ما عوض شده است…
آنچه میبینیم عوض شده است و بسیارانی به قول جناب سعدی چشم چپ خود را ندارند و جهان را “راست” تر میبینند
و حالا شنیدن حرفها و خنده ها و ترانه های شاد آن روزها خاطره ای دور است.از روزهایی که هنوز میتوانستیم بخندیم و یاد خنده های پرپر شده نیفتیم.
آنقدر همه چیز عوض شده که چندین بار وسوسه شدیم که گفتگو و جوابها را از نو ضبط کنیم ولی بعد فکر کردیم شاید بهتر باشد که گوش بدهیم و یادمان بیاید که آنچه که میدیدیم،انچه می اندیشیدیم ،انچه میشنیدیم و حتی آنچه میپوشیدیم دگرگون شده است…
از من پرسیده بودند که در هفت جمله خودم را معرفی کن…من ومن کرده بودن تا بگویم یک انسان معمولی.و حالا میتوانم بدون ذره ای مکث بگویم : یک زن عصبانی،یک زن عصبانی،یک زن عصبانی ،یک زن عصبانی …تا هفت هزار بار عصبانی..
از پزشک “قانونی” گفته بودیم و از “خانه” امن بودن نظام پزشکی؛ خانه ای که نیلوفر آقایی چشم چپ خود را در آن خانه جا گذاشت.
از پزشک “قانونی” که در آن زمان دست وپا میزدیم که حداقل در حوزه دهان و دندان پا بر حقی از هموطنانمان گذاشته نشود و در این زمان، ناامید از شنیدن حکمی که قرار بود مرهمی بر داغی باشد ،ما نیز از دفاع از حقیقت در حوزه دهان و دندان پا پس کشیده ایم.
از زن بودن در حوزه دندانپزشکی گفته بودم،از اینکه هیچجا جلوی ما را نگرفتند که فلان عمل را انجام نده،فلان بیمار را نبین،یا فلان تخصص را نگیر چون “زن”هستی.گفته بودم تبعیض عقیدتی هست ولی تبعیض جنسیتی، نه. و از یاد برده بودم که در بسیاری از جاها وقتی قرار بود زنی در جامعه دندانپزشکی به جایی برسد که تصمیم گیرنده باشد ،تنها از طیف معتقدانی انتخاب میشد که بتواند اتفاقا بیشتر پا بر حلقوم برابری بگذارد. از یاد برده بودم و به یاد خود میآورم ،بانوی رئیس دانشکده ای که به هتاکی و برخورد فیزیکی با همجنسان خود دست یازیده بود،تنها به جرم اندکی متفاوت بودن در پوشش.
پرسیده بودند که دوست دارم به جای کدام دندانپزشک باشم و جواب داده بودم و امروز دوست دارم از من بپرسند که دوست دارم جای کدام دندانپزشک نباشم تا بدون ذرهای مکث جواب بدهم:
– آنها که فقط سر در دهان دارند و بالا نمیآورند ،مگر مجبور شوند اندکی بنگرند یا شاید بانگی برآورند. آنها که سودای میزی، شیرینی لقب برساختهای، یا چشمک زرین رانت و مجوزی، حقارت آنها را قلقلک میدهد.
خوشحالم از آخرین پاسخ، از سوالی که از من پرسیده بودند چه آرزویی در دل دارم و جواب داده بودم اگر قرار است شری محقق شود، من آن کس باشم که آسیب میبیند؛ نه آن کس که آسیب را رسانده و این تنها پاسخی هست که هنوز بر سر آن هستم و گفتگو را تقدیم میکنم به تمام آسیب دیدگان از شر؛ علیالخصوص بانو #نیلوفر_آقایی
سلام . پادکست هفدهم را گوش دادم . بسیار شنیدنی و لذت بخش بود . موفق و سربلند باشید .